مالیخولیا نویسی

There is nobody

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ

بچه بودم رفته بودیم خونه بابابزرگم که مراقبش باشیم. 

بقیشون مهمونی بودن. من رفتم بالا اتاق زنداییم، اسباب بازیای پسرداییمو ریختم بیرون و باهاشون کلی بازی کردم. بعدم جمعشوم نکردم

وقتی اومدن مامان گفت آبرومو بردی.

چقد بد بود...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۲۳
بیدمجنون ام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی