مالیخولیا نویسی

زینب

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ

این زینب آخرش یک چیزی می شود از من گفتن.  این دختر انقدر شفاف و صاف است و بی خورده شیشه است که یک روز به خودم می آیم میبینم رفته آن بالا بالاها و من هی بین سنگ ها دست و پا زده ام.  این دختر خیلی زیبای خیلی مهربان بالاخره به یک جایی می‌رسد نه از این جاهای زمینی و میز و صندلی و پست و مقام دار ها، نه این دختر به یک جای واقعی می‌رسد از آن بالا مهربانی می‌ریزد روی سر مردم.  این دختر با این آرامش عجیب و خواستنی‌اش به هر جا که بخواهد پرواز می‌کند از من گفتن .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۲
بیدمجنون ام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی