همه قله هایی که دلم میخواست ، قبل از من فتح شده بودن. حتی قلب او
همه قله هایی که دلم میخواست ، قبل از من فتح شده بودن. حتی قلب او
بیاید با هم حرف بزنیم بیاید بگید برا چی زنده ایم بیاید تا من دیوونه نشدم
این زینب آخرش یک چیزی می شود از من گفتن. این دختر انقدر شفاف و صاف است و بی خورده شیشه است که یک روز به خودم می آیم میبینم رفته آن بالا بالاها و من هی بین سنگ ها دست و پا زده ام. این دختر خیلی زیبای خیلی مهربان بالاخره به یک جایی میرسد نه از این جاهای زمینی و میز و صندلی و پست و مقام دار ها، نه این دختر به یک جای واقعی میرسد از آن بالا مهربانی میریزد روی سر مردم. این دختر با این آرامش عجیب و خواستنیاش به هر جا که بخواهد پرواز میکند از من گفتن .
چه چیزی مرا به تو وصل می کند که روزی صدبار به عکس تو نگاه میکنم و برایت مینویسم سلام؟
چه چیزی مرا از تو دور می کند که سلام ها ارسال نمی شوند و اشک ها میریزند؟
فردا، چه روز عجیبی میتونه باشه
روز آفتابی امیدوار شدن و از سر گرفتن و خنده
روز گرم معمولی بی تفاوت و یک نه سربالا شنیدن
روز دم کرده ی جهنمی سقوط از همه ی پله های دنیا
تو کنار باش دستامو بگیر نذار فردا جهنمی بشه